درباره ی من

روز سوم خرداد هزار و سیصد و بیست وهشت 1949/5/24 در لالجین، دهکده ی کوچکی در بیست و پنج کیلومتری همدان، پا به جهان گذاشتم. بیشتر مردم لالجین، که اکنون بسیار گسترده و تبدیل به شهر کوچکی شده، سفالگری می کردند. رنگ فیروزه ای که سفالهای لالجین با آن رنگ می شد بسیار زیبا، و ویژه و معروف بود، من از کودکی با این رنگ و سفالسازی آشنا شدم. تا چهار سالگی در لالجین بودم، پس از کودتای آمریکا و انگلیس، در بیست و هشت مرداد هزار و سیصد و سی و دو(18/8/1953) بر ضد حکومت مردمی دکتر محمد مصدق، با خانواده به همدان رفتیم. تا هجده سالگی در همدان بودم، سپس برای ادامه ی تحصیلات به تهران رفتم و وارد هنرستان هنرهای زیبای پسران شدم. در دوران سه ساله ی هنرستان شاگرد استاد کیمیاقلم (خط)، استاد قهاری (پیکرسازی)، استاد اصغر محمدی (نقاشی)، و استاد ابوطالب مقیمی (مینیاتور) بودم؛ زنده یاد استاد مقیمی، گذشته از مینیاتورهای بسیار زیبایی که از خود به جا گذاشت، انسان شریفی بود که هیچگاه چاپلوسی نکرد و به همین خاطر به او توجهی نشد. در کلاس، هر از گاهی، با برخی از ما در باره ی دلتنگی هایش می گفت؛ از اینکه دیگران برای رابطه با حکومت به هر کاری تن می دادند رنج می برد، نامش پاینده و گرامی باد! در سال هزار و سیصد و چهل و نه (1970) ، پس از یایان دوره ی هنرستان، وارد دانشکده ی هنرهای زیبای تهران شدم، و در سال هزار و سیصد و پنجاه و چهار (1975) رشته ی مجسمه سازی را به پایان رسانده؛ و در همان سال با یک بورس تحصیلی از دولت ایتالیا وارد آکادمی هنرهای زیبای رم شدم. در 1978 (1357) پس از پایان دوره ی مجسمه سازی در آکادمی برای یک دوره ی سه ساله نقاشی دیواری (فرسک) به مدرسه ی هنرهای تزئینی شهرداری رم رفتم. در سال 1981(1360)، پس از گرفتن دیپلم در این رشته، در همان مدرسه برای یک دوره ی سه ساله ی حکاکی نام نویسی کردم؛ در سال 1984(1363) از این مدرسه دیپلم حکاکی گرفتم. از سال 1975 (1354) در رم زندگی می کنم.